دنیای سریال

فیلم «میثاق» یا «پیمان» در زمان جنگ در افغانستان اتفاق می‌افتد، گروهبان «جان کینلی» در آخرین ماموریت کاری خود در افغانستان با مترجم محلی احمد همکاری می‌کند. پس از اینکه آن‌ها در صحرا با طالبان روبرو می‌شوند، گروهبان کینلی به شدت در این حادثه مجروح می‌شود و احمد گروهبان کینلی را کیلومترها حمل می‌کند تا به یک منطقه امن برساند. او در نهایت موفق می‌شود و جان کینلی را نجات می‌دهد. زمانی که ماموریت کینلی به پایان می‌رسد او به آمریکا باز می‌گردد و متوجه می‌شود بر خلاف وعده‌ای که به احمد داده شده، او و خانواده‌اش به آمریکا منتقل نشده‌اند و تحت تعقیب طالبان در گوشه‌ای از افغانستان پنهان شده اند. در نتیجه او به تنهایی به افغانستان بازمی‌گردد تا پیش از آنکه طالبان، احمد و خانواده‌اش را دستگیر کنند، آن‌ها را با خود به آمریکا منتقل کند.

"تایلر داک" که به سختی از جراحات ناشی از ماموریت بنگلادش جان سالم به در برده است بازگشته تا با تیمش یک ماموریت نجات دیگر انجام دهد. قابل ذکر است "گلشفیته فراهانی" بازیگر مطرح ایرانی یکی از نقش های اصلی این فیلم را برعهده دارد.

یک مامور CIA طی ماموریتی تاسیسات هسته ای ایران را منفجر میکند و پس از آن به افغانستان میگریزد. در افغانستان او باید به همراه مترجم خود به محلی که CIA تعیین کرده است برود تا از آنجا به محل امنی انتقال داده شود اما افراد طالبان بصورت اتفاقی او را پیدا میکنند. آنها مامور را به ایران تحویل نمیدهند اما برای آزادی‌اش از CIA طلب پول میکنند. قابل ذکر است که "جرارد باتلرم" بازیگر نقش اول فیلم 300، نقش اول این فیلم را نیز بازی میکند.

پس از ماجراهای قسمت قبل؛ "جان ویک" که حالا با "پادشاه بووری" متحد شده است و در پناهگاهی که برایش فراهم آورده پنهان شده پس از مدتی تصمیم میگیرد تا از مخفیگاهش خارج شود و تک تک اعضای عالی رتبه "میز بالا" را بکشد تا شاید با کشتن همه آنها بتواند از شر مزاحمتی که برایش ایجاد کرده اند خلاص شود. جان ویک در ابتدا به سراغ یکی از اعضای عالی رتبه میز به اسم "الدر" در مراکش میرود و او را میکشد. در پاسخ به اینکار، یکی از اعضای عالی رتبه میز به اسم "وینسنت دو گرامون"؛ مدیر هتل کانتیننتال نیویورک را که از دوستان نزدیک جان ویک است از مقام خود عزل میکند، هتلش را خراب میکند و دستیارش را میکشد. جان ویک خیلی زود میفهمد که حتی اگر همه اعضای میز بالا را بکشد به هدفش نمیرسد اما خیلی زود با راهنمایی های دوست قدیمی اش راه بهتری برای رهایی از مزاحمت میز بالا پیدا میکند راهی که البته به این راحتی نبوده و موانع بسیار سختی در مسیر جان ویک قرار میدهد...

این قسمت دقیقا بلافاصله بعد از ماجراهای قسمت قبل شروع میشود جایی که در آن جان ویک به لطف دوستش وینستون یکساعت فرصت پیدا کرد تا قبل از اینکه جایزه 14 میلیون دلاری برای کشتنش فعال شود از امکانات دنیای زیرین نهایت استفاده را ببرد. قبل از فعال شدن جایزه جان ویک در درگیری با یک قاتل به نام ارنست مجروح میشود و برای بخیه زخم هایش به دکتر مراجعه میکند اما در حین بخیه فرصت یکساعته او تمام میشود و به همین دلیل از تمام خدمات "دنیای زیرین" دستش کوتاه میشود برای همین دکتر از بخیه بقیه زخم خودداری میکند و به ویک میگوید خودش باید بقیه زخمش را بخیه بزند زیرا اگر او اینکار را انجام دهد اعضای "میز بالا" متوجه میشوند و او را به قتل میرسانند. ویک بعد از پانسمان کامل زخم توسط خودش مورد حمله باندهای خلافکاری که برای کشتن او آمده اند قرار میگیرد و داستان به اوج خود میرسد.

پس از ماجراهای قسمت قبل "جان ویک" دوباره سعی میکند به زندگی عادی ای که داشت بازگردد و از دنیای جرم و جنایت دور شود اما در همین حین سر و کله ی "سانتینو د آنتونیو" برادر سردسته ی مافیای ایتالیا پیدا میشود و از جان ویک میخواهد که در ازای لطفی که سال ها پیش به او کرده بود تا بتواند از پس "وظیفه غیر ممکنش" بربیاید و با هلن ازدواج کند، حالا که هلن مرده است و ویک هم دوباره پایش به دنیای جرم و جنایت باز شده دِینش را به او اَدا کند. در ابتدا جان ویک از اینکار امتناع میکند برای همین سانتینو خانه ویک را منفجر میکند تا از او انتقام بگیرد. جان ویک از این مهلکه جان سالم به در میبرد و به "هتل کانتیننتال" که دوست قدیمی اش مدیر آنجاست پناه میبرد. در آنجا مدیر هتل به جان ویک یادآوری میکند اگر او به دینش ادا نکند یکی از دو قانون اصلی "دنیای زیرین" را زیر پا گذاشته است. در نهایت جان با اکراه قبول میکند به عهد خود وفا کند و به خواست "سانتینو د آنتونیو" عمل کند و...

آرتور یک دلقک و استندآپ کمدین نه چندان موفق در شهر گاتهام است که به همراه مادرش در آپارتمانی در این شهر زندگی میکند. او از یک اختلال عصبی نیز رنج میبرد که باعث میشود گاهی به طور غیر قابل کنترل و عجیبی بخندد. او برای کنترل این بیماری به داروهایی وابسته است که بطور رایگان از سمت برنامه خدمات اجتماعی دولت تامین میشود. پس از مدتی به دلیل کمبود بودجه، خدمات اجتماعی تعطیل میشود و آرتور به دلیل ناتوانی مالی در تهیه این داروها مصرف آن ها را قطع میکند و همین باعث بدتر شدن وضعیت روانی اش میشود. علاوه بر این اتفاق آرتور شغلش را در بیمارستان کودکان به دلیل حمل اسحله ای که برای دفاع از خودش در برابر افراد خلافکار حمل میکرد از دست میدهد. آرتور همچنین در یکی از استندآپ کمدین هایش اجرای بدی از خود به نمایش میگذارد و هیچکس به شوخی هایش نمیخندد و ویدیوهای اجرای فاجعه بار او باعث میشود که یک مجری مشهور او را در تلویزیرون جلوی چشم میلیون ها بیننده تحقیر کند.مجموعه این اتفاقات باعث میشود که بمرور شخصیت "جوکر" درون او شکل بگیرد، شخصیتی که حاصل تمام تحقیرها و اتفاقات تلخیست که آرتور در زندگی اش تجربه کرده است...

در طی انفجارهای سال ۱۹۹۳ بمبئی، ویر سوریاوانشی (آکشی کومار) پدر و مادرش را از دست می دهد و در آنجا برای تبدیل شدن به یک افسر پلیس انگیزه پیدا می کند. سال ها بعد، بلال احمد، مغزمتفکر این انفجارها به همراه تروریست مخوف عمر حفیظ دوباره دست به کار می شوند و ویر که قربانی انفجارهای قبلی بوده حالا یک افسر پلیس شده و در پی عاملان حادثه های تروریستی است

داستان این فیلم پیرامون کارگر یک دکل نفتی در اوکلاهاما جریان دارد که برای تبرئه کردن دختر نوجوانش از یک پرونده قتل به کشور فرانسه سفر می‌کند و...

فیلم مسافر قاچاق 2021، دنیل دای کیم نقش زیست‌شناسی را در یک فضاپیما ایفا می‌کند که مقصدش کره مریخ است. یک مسافر قاچاق از پیش پنهان شده در فضاپیما (با بازی آندرسون) تصادفاً باعث خسارت شدیدی به سیستم‌های پشتیبان حیات فضاپیما می‌شود...