دنیای سریال

این فیلم هفتمین قسمت از مجموعه فیلم های تبدیل شوندگان است. داستان فیلم اینگونه آغاز میشود که سیاره یک گونه خاص از تبدیل شوندگان که ظاهری حیوانی دارند توسط یک ابرشرور عظیم الجثه سیاره خوار به نام خدای تاریکی مورد حمله قرار میگیرد. افراد این ابر شرور در این سیاره دنبال قطعه فناوری بسیار پیشرفته ای هستند که میتواند دروازه هایی را به سیارات دیگر باز کند و سفر بین سیاره ای را تسهیل کند و اینگونه خدای تاریکی میتواند با سرعت بیشتری سیارات مختلف را ببلعد. تبدیل شوندگان هیچ شانسی در برابر خدای تاریکی و افرادش ندارند و تنها میتوانند در آخرین لخظه با فداکاری رئیسشان از مخمصه فرار کنند و حال باید به دنبال راهی برای متوقف کردن خدای تاریکی باشند.

داستان این فیلم حول محور شخصیت فلش میگردد که بصورت تصادفی متوجه میشود میتواند زمان را معکوس کرده و به گذشته سفر کند. او بتمن را در جریان این قدرت خود میگذارد. بتمن به فلش هشدار میدهد که از این قدرت استفاده نکند زیرا سفر به گذشته و تغییر اتفاقات باعث رویدادهای غیر قابل پیش بینی در آینده میشود اما فلش به ان هشدار ها گوش نمیدهد و با سفر به گذشته به روزی میرود که مادرش کشته شده است و از این اتفاق جلوگیری میکند. اما زمانی که فلش به زمان حال باز میگردد متوجه میشود که...

این فیلم سومین قسمت از مجموعه نگهبانان کهکشان و سی و دومین فیلم از دنیای سینمایی مارول است. داستان از جایی شروع میشود که نگهبانان کهکشان در مقرشان توسط یک جنگجو خطرناک مورد حمله قرار میگیرند و در این حمله راکت بشدت زخمی میشود. اعضای دیگر گروه نمیتوانند زخم های راکت را خوب کنند و تنها راه نجات او در دستان شرکت Orgocorp است. این شرکت همان کمپانی ای است که سعی داشت با آزمایش های وحشتناک و دردناک روی راکت ظاهری انسانی برایش ایجاد کند و حالا برای نجات جان راکت باید به سراغشان بروند.

در این فیلم ما شاهد داستان دختری به نام نیمونا هستیم که یک شوالیه قسم خورده تا او را بکشد. اما این شوالیه در حین ماموریت خود برای کشتن نیمونا به قتلی متهم میشود که مرتکب آن نشده و تنها کسی که میتواند به او کمک کند تا بی گناهی اش را اثبات کند همین نیمونا است.

فیلم سیسو در آخرین روزهای جنگ جهانی دوم اتفاق می افتد. آلمان شکست خورده در حال عقب نشینی از زمین های کشور فنلاند است و به دلیل توافق فنلاند با اتحاد جماهیر شوروی، ارتش آلمان حین عقب نشنینی زمین های آباد این کشور را به زمین سوخته تبدیل میکند. در همین شرایط است که یک کماندوی بازنشسته ارتش منبعی غنی از طلا را کشف میکند و با برداشتن مقدار زیادی از آنها به سمت شهر حرکت میکند تا به پول نقد تبدیلشان کند اما در بین راه سربازان نازی متوجه طلاهای او میشوند و همین باعث شکل گیری درگیری های خشونت باری بین این کماندو و نازی ها میشود و...

فیلم «میثاق» یا «پیمان» در زمان جنگ در افغانستان اتفاق می‌افتد، گروهبان «جان کینلی» در آخرین ماموریت کاری خود در افغانستان با مترجم محلی احمد همکاری می‌کند. پس از اینکه آن‌ها در صحرا با طالبان روبرو می‌شوند، گروهبان کینلی به شدت در این حادثه مجروح می‌شود و احمد گروهبان کینلی را کیلومترها حمل می‌کند تا به یک منطقه امن برساند. او در نهایت موفق می‌شود و جان کینلی را نجات می‌دهد. زمانی که ماموریت کینلی به پایان می‌رسد او به آمریکا باز می‌گردد و متوجه می‌شود بر خلاف وعده‌ای که به احمد داده شده، او و خانواده‌اش به آمریکا منتقل نشده‌اند و تحت تعقیب طالبان در گوشه‌ای از افغانستان پنهان شده اند. در نتیجه او به تنهایی به افغانستان بازمی‌گردد تا پیش از آنکه طالبان، احمد و خانواده‌اش را دستگیر کنند، آن‌ها را با خود به آمریکا منتقل کند.

"تایلر داک" که به سختی از جراحات ناشی از ماموریت بنگلادش جان سالم به در برده است بازگشته تا با تیمش یک ماموریت نجات دیگر انجام دهد. قابل ذکر است "گلشفیته فراهانی" بازیگر مطرح ایرانی یکی از نقش های اصلی این فیلم را برعهده دارد.

یک مامور CIA طی ماموریتی تاسیسات هسته ای ایران را منفجر میکند و پس از آن به افغانستان میگریزد. در افغانستان او باید به همراه مترجم خود به محلی که CIA تعیین کرده است برود تا از آنجا به محل امنی انتقال داده شود اما افراد طالبان بصورت اتفاقی او را پیدا میکنند. آنها مامور را به ایران تحویل نمیدهند اما برای آزادی‌اش از CIA طلب پول میکنند. قابل ذکر است که "جرارد باتلرم" بازیگر نقش اول فیلم 300، نقش اول این فیلم را نیز بازی میکند.

فست ایکس (به انگلیسی: Fast X) که با نام سریع و خشن ده نیز شناخته میشود دهمین قسمت از مجموعه فیلم های سریع و خشن است. در این فیلم "دومینیک تورتو" باید از خانواده اش در برابر تهدید "دنته ریس" که به دنبال انتقام مرگ پدرش و از دست رفتن ثروت خانوادگی اش است محافظت کند و...

پس از ماجراهای قسمت قبل؛ "جان ویک" که حالا با "پادشاه بووری" متحد شده است و در پناهگاهی که برایش فراهم آورده پنهان شده پس از مدتی تصمیم میگیرد تا از مخفیگاهش خارج شود و تک تک اعضای عالی رتبه "میز بالا" را بکشد تا شاید با کشتن همه آنها بتواند از شر مزاحمتی که برایش ایجاد کرده اند خلاص شود. جان ویک در ابتدا به سراغ یکی از اعضای عالی رتبه میز به اسم "الدر" در مراکش میرود و او را میکشد. در پاسخ به اینکار، یکی از اعضای عالی رتبه میز به اسم "وینسنت دو گرامون"؛ مدیر هتل کانتیننتال نیویورک را که از دوستان نزدیک جان ویک است از مقام خود عزل میکند، هتلش را خراب میکند و دستیارش را میکشد. جان ویک خیلی زود میفهمد که حتی اگر همه اعضای میز بالا را بکشد به هدفش نمیرسد اما خیلی زود با راهنمایی های دوست قدیمی اش راه بهتری برای رهایی از مزاحمت میز بالا پیدا میکند راهی که البته به این راحتی نبوده و موانع بسیار سختی در مسیر جان ویک قرار میدهد...